کاریکلماتور
روزی که بخشیدن را یاد گرفت، زندگی کردن را آموخت.
خیلی سعی داشت که خود را از دریچه چشم دیگران ببیند.
کاش ماشین زندگی دنده عقب داشت.
سکوت از شنیدن متنفر است.
چون گوش شنوایی نیافتم، حرفهایم را مینویسم.
بدنماترین خطوط چهره، حالت غم است.
بعضیها تنها داراییشان امید است.
لباس آرزو برای تن خیلیها گشاد است.
از پاهایم به خاطر تحمل وزنم متشکرم!
شاید مفهوم زندگی برچسب خوب و بد زدن به پیش آمدهاست.
آن چه را علاجی نیست، با «مدارا» درمان کنید.
شاید تجربه همان خاطرات تلخ گذشته باشد.
همیشه خندهای که به قصد شادی باشد زیباست.
در جدال اعداد، این صفرها هستند که بیطرفند!
در زندگی بعضیها هم نفس هستند و بعضیها هم قفس.
قند خون مزه تلخی به زندگی میدهد.
آنهایی که زبانشان دراز است، شخصیتی کوتاه دارند.
بیهوده متاز، مقصد همه خاک است.
بعضی ها اهل دلند و بعضیها تندیسی از خاک و گل.
تمام زندگیام قسطی است اما گوشم بدهکار نیست.
دلم پاک پاک است، به تازگی آن را صابون زدهام.
با عشق بازی نسیم و باغچه، علفهای هرز روئیدند.
کلاغ پر، گنجشک پر، کبوتر آزادی پر پر.
در ضیافت خیال، اولین میهمان رویا بود.
زیباترین و بهترین ساعت دنیا، ساعتی بود که دیدمت.
خوبی کردن مهمتر از خوب بودن است.
دنیا پر از عدم تفاهم است، اما فریاد از سوءتفاهم.
همیشه باران عابران را بوسه باران میکند.
از هم آغوشی آب و آتش فرزندی به نام خاکستر متولد شد.
بعضیها با هم و بعضیها به هم میاندیشند.
به دنبال شادی باشید، غمها خودشان ما را پیدا میکنند.
همه چیز از آنجا شروع شد که متولد شدم.
بعضیها برای به جایی رسیدن و بعضیها بعداز به جایی رسیدن، همه چیزرا زیر پا میگذارند.
درختی که از زندگی سیر شده بود، برای هیزم شکن کارت دعوت فرستاد.
سهراب گل هاشم
روزنامه شهرآرا شنبه 19 بهمن ماه شماره 1344 (صفحه 13)