کاریکلماتور
زیادهگویی تو، مقدمه ناشنوایی دیگران است.
وقتی هوای آزاد کم شد، برای پرندهها هم نوبت پرواز گذاشتند.
همیشه افکارم برخلاف وزش باد حرکت میکند.
در هوای ابری، ماه از آفتابیشدن میترسد.
شاید اجداد چراغ چشمکزن، ستاره بودند.
معمولا یک فنجان چای را با کلمات شیرین میخورم.
شاید سکوت، فریادی باشد که تارهای صوتی خود را از دست داده است.
با هجوم کلمات، نفس قلم به شماره افتاد.
اکثرا در قید حیات هستیم و در بند زندگی.
از گرسنگی مجبور شد حرص بخورد.
آدم بیقرار هیچوقت با کسی قرار ندارد.
خروس از مرغ نوکمدادی خوشش آمد.
بعضی از رانندهها فقط زبان بوق را قبول دارند.
گاهی کلمات از ترس سانسور پشت چند نقطه پنهان میشوند.
برای رسیدن به داد مجبور شد بیداد کند.
دلم برای آدمهای گرسنه کباب است.
دل خیلیها به اندازه حرفهایشان بزرگ نیست.
با زور اسلحه سطح فکرش را بالا برد.
سهراب گلهاشم
روزنامه شهرآرا شماره 1679 چهارشنبه 2 اردیبهشت ماه 94 (صفحه آخر)