کاریکلماتور
کتاب یار مهربانی است که با همسرتان هیچ مشکلی ندارد.
گاهی قلم در مسیر نوشتههایم سُرسُره بازی میکند.
خواب غفلت به رختخواب نیاز ندارد.
هروقت او را میبینم کمی مکث میکنم؛ مثل ویرگول.
نمایشگاه محلی است که مردم را به کالاها نشان میدهند.
من و همسرم ٢٥سال شاد بودیم تا اینکه با هم آشنا شدیم.
اگر قلمم را بشکنند، قلم پاهایم را میتراشم و با آن مینویسم.
با آنکه چینی بلد نبود؛ اما دست از سخنچینی برنمیداشت.
هیچکس گرسنه نیست؛ همه روزی چند وعده گول میخورند.
مشق نگاهش جوهر قلمم را تمام کرد.
چشمان فرهاد، عاشق خوابهای شیرین بود.
با رشته افکارش آش درست میکرد.
حتی تاجر نمک هم نمکنشناس میشود.
از گرسنگی مجبور شد حرص بخورد.
چون عاشق شیرین بود، با ترشیها میانه خوبی نداشت.
افکارم را با سکوت، زندانی کردم.
برای بازشدن اشتهایش کلیدساز آورد.
کدو تنبل به کلاس تقویتی رفت.
برای اینکه کسی پا در کفشش نکند، آنها را از پایش بیرون نمیآورد.
آدم بیقرار، هیچوقت با کسی قرار ندارد.
سهراب گلهاشم
روزنامه شهرآرا پنج شنبه ۲۵ تیرماه ۹۴ شماره ۱۷۴۷(صفحه ۱۶)
متولد پانزدهم اردیبهشت ماه سال 1336 هستم